اومد یه سر بزنم..
سلام امروز آخرین روزه مرداد ماهه، چشم بهم زدم و 5 ماه از سال گذشت ، عید انگاری همین دیروز بود... خلاصه روزا داره خیلی خیلی عادی میگذره گاهی شولوغه گاهی خلوته ، این ماه که خیلی سرم شولوغ بود چند تا کاره سخت پشت سره هم پیش اومد ولی خدارو شکر یکم دارم سبکتر میشم،تقریبا 5 ماهه که مرخصی خاصی نرفتم ، حتی اون شماله مسخررو که تو تیرماه رفتیم و خیلی هم بیمزه بود و کلی حرص خوردم و شکنجه شدم دقیقا افتاد به تعطیلات، مامان این روزا خیلی درگیره و فکرو خیاله زندگیه داداش ولش نمیکنه، هرسری که میبینمش احساس میکنم چروکای صورتش بیشتر شده، منم اینور واسشون یه کارایی کردم خدا کنه که بشه و یه خورده باره فشار از رو م...